مقالهی حاضر رویکرد روایتشناسی و رویکرد نشانهمعناشناسیِ روایی را برای تحلیل روایت نمایشنامهی «باغوحش شیشهای» اثر تنسی ویلیامز مناسب میداند. این مقاله با تأکید بر مبحثِ «وجوه روایی» از رویکرد روایتشناسی و مبحثِ «پیرنگ و نحو روایی» از رویکرد نشانهمعناشناسی، هر دو رویکرد را به هم گره میزند و نمایشنامهی «باغوحش شیشهای» را در دو مسیر درهمتنیده دنبال و بررسی میکند: 1) تحلیل رابطهی راوی و مخاطب در نمایشنامه: راوی نمایشنامه مستقیماً تماشاگران را مخاطب قرار میدهد و مرز میان مخاطبِ درون داستان و خوانندگان یا تماشاگران بیرونِ داستان را مخدوش میکند. در این مقاله، ضمن بررسی الگوی وجوه روایی مدنظر ژپ لینتولت، روشن میشود که ویلیامز با نزدیککردن منِ انتزاعی خودش به راوی داستان، دنیای اثر ادبی و دنیای داستان را درهم ادغام میکند. 2) بررسی پیرنگ روایت با درنظرگرفتن الگوی پیرنگ و الگوی کنشگران مدنظر گرماس. مقالهی حاضر، برخلاف بسیاری از منتقدان که معتقدند پیرنگ «باغوحش شیشهای» ناکامل است، با تحلیل پیرنگ نمایشنامه نشان میدهد که روایت «باغوحش شیشهای» کامل است.